معنی نیروی وارده
حل جدول
فشار
مصیبت وارده
ماتم رسیده
نیروی حیات
جان، نیروی زندگی؛ نیرویی که تن به آن زنده است.
نیروی برق، نیروی کهربایی
الکتریسیته
نیروی حیات، نیروی زندگی
جان
نیروی برق- نیروی کهربایی
الکتریسیته
فرهنگ فارسی هوشیار
(تک: وارد) درآیندگان راه ها رسیده ها وارده درفارسی مونث وارد گذرگاه، گذرنده، بر آب آینده آب بردارنده (اسم) مونث وارد: ((اجناس وارده)) جمع: واردات.
نیروی
(اسم) (نیرو) : ((دانای یونان. . . پس یاد کرد نیروی و کار کرد و کار پذیری. . . ))
فشار وارده
فشار کار ساز
فرهنگ عمید
واردشده: جراحت وارده بر او شدید بود،
نقلشده،
* واردهٴ قلبی: (تصوف) [قدیمی] = وارد
لغت نامه دهخدا
وارده سرا. [رِ دَ س َ] (اِخ) دهکده ای است از دهستان اسالم بخش مرکزی شهرستان طوالش. در 12 هزارگزی جنوب هشت پر و 2 هزارگزی راه شوسه ٔ بندر انزلی به آستارا واقع و دارای جلگه و جنگل است. ناحیه ای است معتدل و مرطوب ودارای 90 تن سکنه و مذهب اهالی شیعه و سنی و زبانشان لهجه ٔ طالشی و ترکی و فارسی است. رودخانه ٔ محلی دارد و محصولات آنجا برنج و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
نیروی
نیروی. (اِ) نیرو. رجوع به نیرو شود: دانای یونان... یاد کرد نیروی و کارکرد و کارپذیری. (از مصنفات بابا افضل ج 6 ص 390) (فرهنگ فارسی معین).
فرهنگ واژههای فارسی سره
نیروی گرانش
فارسی به آلمانی
Einfuhr (f), Einführen, Import (m), Importation (f), Importieren
فارسی به عربی
استیراد
معادل ابجد
492